[sc:Comment_Author][sc:Comment_Text]
تاریخ : پنج شنبه 22 آبان 1388
نویسنده : محمود محمدی

السلام علیک یا ابا عبدالله پرسيدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟ آهي كشيدوگفت:كه ماه محرم است.گفتم: كه چيست محرم؟ باناله گفت:ماه عزاي اشرف اولادآدم است چند شعر عاشورایی تقدیم به دوستان عزیز و بزرگوار تحقیقات آموزشی همین که نام مرا میبرند میگریم چارپاره ای برای بانو ام البنین(س) دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر! دوباره گفتم و گفتی: "به روی چشم عزیز!" فدای چشمت، چشم تو بی بلا مادر مدام بر لب من "ان یکاد" و "چارقل" است که چشم بد ز رخت دور بهتر از جانم! بدون خُود و زره نشنوم به صف زده ای اگرچه من هم "جوشن کبیر" میخوانم ... شنیده ام که خودت یک تنه سپاه شدی شنیده ام که علم بر زمین نمی افتاد شنیده ام که به آب فرات لب نزدی فدای تشنگی ات ...شیر من حلالت باد بگو چه شد لب آن رود، رود تشنه من! بگو چه شد لب آن رود، ماه کامل من! بگو که در غم تو رود رود گریه کنم کدام دست تو را چید میوه دل من! بگو بگو که به چشمت چه چشم زخم رسید؟ که بود تیر بر آن ابروی کمانی زد؟ بگو بگو که بدانم چه آمده به سرت بگو بگو که بدانم چه بر سرم آمد ... همین که نام مرا میبرند میگریم از این به بعد من و آه و چشم تر شده ای چه نام مرثیه واری ست "مادر پسران" برای مادر تنهای بی پسر شده ای سیب سرخی سر نیزه ست... زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم باید امروز به غوغای قیامت برسم من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم آه ،مادر! مگر از من چه گناهی سر زد که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟ طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم سیب سرخی سر نیزه ست...دعا کن من نیز اینچنین کال نمانم به شهادت برسم ای کاش... ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود! ای کاش این روایت پرغم سند نداشت بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود ای کاش گرگ تاخته بر یوسف حجاز مانند گرگ قصه کنعان دروغ بود! حیف از شکوفه ها و دریغ از بهار...کاش برجان باغ داغ زمستان دروغ بود... گاهی سر نی بود و زمانی ته گودال طی کرد گل من چه فرازی چه نشیبی " سعید بیابانکی " ..................................... ما داستان کربلا را از روز تاسوعا می دانیم و عصر عاشورا ختمش میکنیم بعد دیگر نمی دانیم چه شد! همین طور هستیم تا اربعین آنجا شله ای می دهیم و بعد قضیه دیگر بایگانی ست. و بعد سال دیگر باز همین طور و سال دیگر و سال دیگر باز همین طور. داستان کربلا نه از تاسوعا و یا محرم شروع می شود و نه به عصر عاشورا یا اربعین تمام می شود . این است که از دوطرف قیچی اش کردیم و آن را از معنی انداختیم. " دکتر علی شریعتی / حسین وارث آدم / صفحه 221 این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است سرترین آقای دنیا را خدا " بی سر " گذاشت ای سر! هنوز رهبری از روی نیزه ها ... خورشید، گرم دلبری از روی نیزه ها لبخند می زند سری از روی نیزه ها دل برده است از تن بی جان خواهری صوت خوش برادری از روی نیزه ها آه ای برادرم چقدر قد کشیده ای با آسمان برابری از روی نیزه ها نه! آسمان مقابل تو کم می آورد از آسمان فراتری از روی نیزه ها گرچه شکسته می شوی و زخم می خوری از هرچه هست، خوش تری از روی نیزه ها گیسو رها مکن که دل شهر می رود از یوسفان همه، سری از روی نیزه ها تا بوسه ای دهی به نگاه یتیم خود، خم شو به سوی دختری از روی نیزه ها قرآن بخوان... بگو که مسیر نجات چیست ای سر! هنوز رهبری از روی نیزه ها


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موضوعات مرتبط: روز پنجم , ,
برچسب‌ها: همین که نام مرا میبرند , سیب سرخی سرنیزه , ای کاش , ای سرهنوز رهبری ,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد

آخرین مطالب

دریافت کد نوای مذهبی
دانلود این نوا

/
کلاس تحقیقات کیفی